خیلی دوست داشتم تعبیر خوابای مختلف رو بدونم ، گاهی بعضی از خوابای خودمو چند مدل تعبیر میکنم ! بعد اگه توش تعبیر بدی پیدا کنم ، حسابی می رم تو فکر !
بعضیاش خیلی اذیتم میکنه مثل خوابی که دیروز موقع سحر دیدم ، تا امروز فکر می کردم می تونه تعبیر قشنگی داشته باشه ولی امروز تقریباً اتفاقی چیزایی دیدم و خوندم که با یادآوری اتفاقات چند ماه گذشته (!) خوابم از جهاتی دیگه تعبیر میشه! و اگه واقعاً اینجوری تعبیر شه ... :(
فعلاً که منتظر خبر یکی از دوستامم که خواستم اطلاعاتی رو برام در بیاره ! امیدوارم اشتباه نتیجه گرفته باشم !
کسایی که خیلی خوب منو می شناسن می دونن گاهی خیلی دقیق همه چیزو به هم ربط میدم و گاهی هم بیراهه می رم ! در هر صورت این فکر کردنای این مدلیم بیشترین استرسها و هیجانها و ناراحتیها و گریه های منو به دنبال داره . نمیدونم چرا نمی تونم ترکش کنم !
چه کیفی می کنم وقتی خوابای این مدلی رو برای خودم تعبیر میکنم ! :
شب جمعه بابا بعد از خوندن قرآن برا پدر بزرگم ، خواب می بینه که پدر بزرگم و چند نفر دیگه سوار قطارند و مسیری رو به انتها میرسونن و ایستگاه آخر پدر بزرگم تو یک باغ سرسبز پیاده میشه و میره زیر سایه یه درخت کنار رود آب میشینه (در حالیکه قدش دیگه خم نیست ) و بعدش خدا رو شکر میکنه که به این سرعت اونو به مقصدش رسوند!
...
یا اینکه خواهرم خوابشونو می بینه که تو مجلس تعزیه ای که براشون گرفتیم وارد میشن در حالیکه یه مهر نماز رو بوسیله یه تسبیح به گردنشون انداختن و کاملا سرحال و خندان یه جا میشینن و ما رو دور خودشون جمع میکنن و برامون حرف میزنن و بهمون اطمینان می دن که خیلی راحتن .
خدا بیامرزتشون ، اگه نمی شناختمشون شاید برام سخت بود باور کنم هر کسی میتونه از ته دل نماز بخونه ! اونقدر عمیق نماز می خوندن که من از نماز خوندن خودم خجالتم می اومد ... تازه خوش به حال پدر و مادرشون ! من که هیچی ، مادرمم که میشه دختر بزرگشون ، میگه از وقتی یادمه بابام بعد هر نماز برا پدر و مادرشون نماز می خوندن و دعا ، بدون استثناء بعد از هر نماز . خیلیه به خدا ! اونم با حوصله ! ...
الهی بگردم چند روز پیش اومد تو خوابم و منو برا نماز صبح بیدار کرد :
" پاشو بابا ! پاشو اذونه ها ... "بیدار که شدم صدای مؤذن مسجد بلند بود !
|