اربعین


به یاد کربلا دلها غمین است / دلا خون گریه کن چون اربعین است
پیام خون،خطاب آتشین است / بقاء دین،رهین اربعین است
که تاریخ پر از خون و شهادت / سراسر اربعین در اربعین است
بسوز ای دل که امروز اربعین است / عزای پور ختم المرسلین است
مرام شیعه در خون ریشه دارد / نگهبانی ز خط خون چنین است

اربعيـن است و دل از سوگ شهيدان خون است
هر كــــه را مى‌نــگرم غمزده و محزون است
زينـــب از شـــام بـــلا آمــده يا آنكه رباب
كـــز غـــم اصغــر بى‌شير، دلش پرخون است
يـــا كــه ليلى به ســـر قبـــر پسر آمده است
كاشكش از ديده روان همچو شط جيحون است
مادر قــــاسم نــــاكام كــــه مــــى‌نالد زار
بهــــر آن طلعــــت زيبــا و قد موزون است
در ره كـــوفه و در شــــام و ســرا ظلم يزيد
كــــس نپــرسيد زسجّاد كه حالت چون است
دختــر شيــــر خــدا نـــــاطقه‌ی آل رســـول
كــــز نهيـب سخنش كفر و ستم موهون است
كــــرد ايـــراد چــــنان خطبه و ثابت بنمود
كــــه يـــزيد شـــقى از دين خدا بيرون است
زنــــده ديـــن مانده ز تصميم و ز ايثار حسين
حــــق و حـــرّيت و اسلام به او مديون است
هـــان بياييــــد و ببينيــــد كــه در راه خدا
صـــحنه‌ی رزم ز خــــون شــهدا گلگون است
آه و افســـوس كـــه كشتنــــد لب تشنه امام
زخـــم بـــر پيــكر پاكش ز عدد افزون است
قصّـــه‌ی كـــرب و بــلا قصه‌ی صبر است و قيام
بــه فــداكارى و جانبازى و دين مشحون است
تــــا ابد نـــام حسيـــن بن عـــلى در تـاريخ
با ثـــــبات قـــدم و نصرت حق، مقرون است
جـــاودان عـزت حزب الله و انصار خدا است
خيمــــه‌ی باطـــل و احـزاب دگر وارون است
هـــر كه در حصن ولايت رود از روى خلوص
ز آتـــش دوزخ و آن هول و خطر، مأمون است
«لطفى» از عاقبــــت كـــار مكـن قطـــع اميد
كـــه بـــه الطاف حسيـن بن على ميمون است

حضرت آيت الله العظمی صافی

خداحافظی با پدر !

http://i27.tinypic.com/731i51.jpg

ميا پترسون 3 ساله كه در كنار مادرش شاهد اعزام پدر به مأموريتي يك ساله احتمالا به عراق است. شاخه هوايي لشكر دوم آمريكا 20 فبريه به اين ماموريت 12 ماهه اعزام شد.

داغ لاله

تو اون پستی که از شهریار نوشته بودم ، دو سه نفری اظهار علاقه کرده بودم برا دانلود بعضی شعرهای شهریار که معمولا آخر این سریال میآد . راستش من نتونستم اونا رو پیدا کنم ولی امروز تو سایت تبیان قسمت جالبی رو کشف کردم ! بهش نمیآد جدید باشه ولی جزو خبرای جدیدش هست . به نظرم خیلی خیلی پرکاربرد و مفیده.
"کتابخانه تبیان" شامل قسمتها مختلفی مثل سیاست ، تاریخ ، دانستنیها ، شعر ، علوم و فنون و ... هست که من بعضیهاشو فقط نیگاه می کردم برا شروع خیلی هم عالی بود . مطمئنن هر چی بگذره کامل تر میشه .
تو اونایی که من نیگا کردم دانستنیهاش مطالب بیشتری داشت . دو قسمتشم یکم کنجکاوی کردم که حتما تو چند روز آینده و سر فرصت کامل می خونمش ! کلهم صحبتهای آقای قرائتی رو خیلی می پسندم ، تفسیر نماز و یکصد و چهارده نکته درباره نماز ایشون که تو این قسمت دیدم باید خیلی خوندنی باشه .
آماری هم که تو این قسمت درج شده بود به این صورت بود :

تعداد موضوعات فارسی (1536)
تعداد موضوعات عربی (135)
تعداد موضوعات انگلیسی (214)
تعداد کتب فارسی (7571)
تعداد کتب عربی (3214)
تعداد کتب انگلیسی (3355)

حالا این چه ربطی به شهریار داشت ؟! قسمت شعرش که گفتم ، کتابهای کلی از شعرا را شامل میشه از جمله غزلیات شهریار . خیلی جالبتر از لینکای قبلی که آورده بودم و خیلی هم کامل .

شهریار

بعد اون قسمت شهریار که لاله مُرد و همون شب با گریه های شهریار اشک منم در اومد و تا موقع خواب منم عزا گرفته بودم ! ، خیلی دنبال شعر انتهایی اون قسمت سریال گشتم ولی نمیدونم چرا پیداش نکردم . اینم داغ لاله :

بيداد رفت لاله ى بر باد رفته را ** يا رب خزان چه بود بهار شكفته را
هر لاله اى كه از دل اين خاكدان دميد ** نو كرد داغ ماتم ياران رفته را
جز در صفاى اشك دلم وا نمي شود ** باران به دامن است هواى گرفته را
واى اى مه دو هفته چه جاى محاق بود ** آخر محاق نيست كه ماه دو هفته را
برخيز لاله بند گلوبند خود بتاب ** آورده ام به ديده گهرهاى سفته را
اى كاش ناله هاى چو من بلبلى حزين ** بيدار كردى آن گل در خاك خفته را
گر سوزد استخوان جوانان شگفت نيست ** تب موم سازد آهن و پولاد تفته را
يارب چها به سينه ى اين خاكدان در است ** كس نيست واقف اينهمه راز نهفته را
راه عدم نرفت كس از رهروان خاك ** چون رفت خواهى اينهمه راه نرفته را
لب دوخت هر كرا كه بدو راز گفت دهر ** تا باز نشنود ز كس اين راز گفته را
لعلى نسفت كلك در افشان شهريار ** در رشته چون كشم در و لعل نسفته را

بی سر و ته !

این بلاگ اسپات انگار بی حالی میآره برا نویسندش ! والا به خدا !! دارم تجربه میکنم دیگه !
هی بشینی پای کامپیوتر و هی اون چیزایی که تو ذهنته بپره که نمیشه !
صبحی می خواستم یه پست بزنم ولی با اینکه یکی دو ساعتی پای اینترنت بودم نشد که بشه ! حالا هر چی می خوام همونو جمع و جورش کنم درست از آب در نمیآد ! یا گیج شدم یا پیر یا ...
البته امکان داره استرس امتحان ارشد باعث این امر شده باشه ! :D آخه همون صبحی مثلا باید سر جلسه امتحان می بودم ولی حالش نبود !! ;) امیدوارم کسی صداشو در نیاره که بابا و مامان(+ چند تا اساتید دانشکده!) حسابی از دستم دلخور میشن . آخه امسال سال دومیه که ارشدو شرکت میکنم و نمی رم امتحان بدم . چی کار کنم به غیر آمار زیستی هیچی دیگه دوست ندارم ،اونم که چه سالی باشه که این رشته رو بخوان ! اونم دستچین میکنن !حیف فقط مشهد اون رشته رو نداره :(
این نوشته ها که همینجوری اومد ، اینا رو داشته باشین تا سر فرصت یه پست سر و ته دار بزنم!
______________________
آهان ! این عکسم _کیک عروسی یک داماد شیر دل! _بی سر و تهی این پستو کامل خواهد کرد ! دو روز پیش می خواستم با یه پست اینو هم بیارم ولی اصلا یادم نمیآد چی قرار بود بنویسم ! پیر شدم نه ؟!

ولنتاین !

http://i26.tinypic.com/vfjyxg.jpg

هر سال 25 یا 26 (!) بهمن همه تبریک ولنتاین میگن و اکثراً (!) کادوی این روز رو رد و بدل میکنن و هر سال هم همه داد میزنن ولنتاین ما ایرانیها 29 بهمن ِ و بیاین والنتاین رو برا خودمون تغییر بدیم به این روز و فلان و بهمان ! بعد باز سال بعد همین کارا رو می کنن و به یک شکل دیگه (با جابجا کردن چند تا کلمه!) تکرار میکنن و می گن بیاین همچین کاری بکینم !
هر چند ما رو چه به والنتاین ، حتی همون 29 بهمنش ! (روشنه؟! قابل توجه زری خانم!) ، ولی هی یادآوری میکنیم تا اونایی که معمولاً تو اون روز به هم کادو میدن ، البته ایرانیاشون ! تغییرش بدن به این روز ! ... والسلام . ;)

Image and video hosting by TinyPicImage and video hosting by TinyPicImage and video hosting by TinyPicImage and video hosting by TinyPicImage and video hosting by TinyPicImage and video hosting by TinyPicImage and video hosting by TinyPicImage and video hosting by TinyPicImage and video hosting by TinyPic
پ.ن :

ولنتاین در نیویورک ، ولنتاین در غزه !

بالا، نیویورک، روز ولنتاین: ویتنی ادوارد (راست) تلاش می‌کند که نقاب تورش را در باد حفظ کند. (چپ) تیم راندال از نمای طبقه 86 ساختمان معروف امپایر استیت لذت می‌برد.
هر ساله در روز ولنتاین مراسم ازدواج 13 زوج در ساختمان امپایر استیت برگزار می‌شود.پایین، جنین، کرانه غربی رود اردن: مغازه دار فلسطینی اشیا مربوط به ولنتاین را برای فروش آماده می‌کند.

...

نمیدونم دیگه اسم اتفاقایی که پیش میآد رو چی باید بذارم ولی همش باید آزمایش باشه و منم حتما باید مراقب باشم که خرابکاری نکنم !
خیلی دوست داشتم با مامان و بابا که مجبور شدند زودتر از موعد از تهران برگردن برم سفر ولی راستش خیلی دلهره داشتم . دلهره اینکه چطور با دو تا بچه معصوم روبرو شم ، چطور بغلشون کنم و چطوری دلداریشون بدم ، اصلا چی بهشون بگم ! اونم به بچه هایی با این سن . اصلا نمی تونم دو تا بچه رو بقل کنم و تو گریه کردن همراهیشون کنم... ؛ دلهره اینکه چطور با مامان اون بچه ها روبرو شم ، چطور با زن دایی و بدتر از اون چطور با دایی جانم روبرو شم. چطوری میتونم شریک باشم تو غم از دست دادن پسرشون. ما دو تا فقط یکم با هم اختلاف سن داشتیم ...
حتی تصور همچین حوادثی هم وحشتناکه ، خدا برا هیچکس نیاره .
حالا که نرفتم ...

------------------
این دو روز ، یعنی پنج شنبه و جمعه تو دانشکدمون آزمون دکتری است و به قول یه بنده خدایی چند نفری دستچین شدن برا این آزمون ! امروز حسابی تنها بودم ، حتی بابای فردیس که همیشه حضور داشت نبود ، تحویل گرفتنم و هیچ کار خاصی بهم ندادن و منم کم و بیش جاهای مختلف سرک می کشیدم ولی زیاد حالش نبود ، چون خیلی تنها بودم و تو اون جمع اصلا حس خوبی نداشتم ! وقتی آخر آزمون رئیس حوزه ازم خواست دو نفر رو برا فردا پیشنهاد بدم حسابی ذوق کردم و اینجوری خودمو از تنهایی هم درآودرم! فقط فردا ظاهرا حتما باید من مراقب یک کلاس خاص باشم چون چادریم!!
دیگه اینکه همین امروز یه خبر کاملا ناامید کننده بهم رسید . مدت کوتاهیه منتظر یک خبر خوش بودم و تو این مدت 99 درصد اطمینان پیدا کردم که اون خبره همین روزا بهم میرسه ولی ظاهرا بد شانستر از اونیم که تا حالا فکر میکردم . یکباره و بدون مقدمه اون یک درصده کار خودشو کرد ...
به غیر اینا اتفاقای ریز و درشته که هی داره میافته ! ایکاش یکم بینش فاصله می افتاد!
خدایا اگه لایقشم هستم یکم باهام مدارا کن ، تو که نمی خوای مثل بنده هات برا من رفیق نیمه راه شی ؟
------------------------
نمی نالم ولی حوصله ولنتاین و خوندن اس ام اسای این روز رو ندارم (هر چند زورکی چند تاشو جواب دادم !) ولی دلنشین ترنیش برا من این یکی بود :
کاش کسي تو دلمون پا نميذاشت...
کاش اگه پا ميذاشت دلمون رو تنها نميذاشت...
کاش اگه تنها ميذاشت رد پاش رو روي دلمون جا نميذاشت
!
:(

شهریار

جدیداً کم تلویزیون می بینم و به خاطر همین مثل سابق سریالا رو هم دنبال نمیکنم ! مگه اینکه اتفاقی قسمت یا قسمتای اولشو ببینم و به دلم بشینه و باعث بشه بقیه قسمتاشو دنبال کنم . معمولاً جمعه شبا سریال شهریار رو با علاقه دنبال می کنم ، به نظرم قسمتای اولش ، وقتی شهریار بچه بود ، این سریال خیلی قشنگتر و جذابتر از الانش بود . تو این دو قسمت آخری هر بار یه جور این محمد حسین خان لج منو در آورد! اونم به خاطر رفتار سردش با لاله! خیلی دلم به حال لاله سوخت. :( آخه آدم به این بی ملاحظگی ؟! حداقل بنا بر احتیاط (!) باید احتمال میداد که حرف دوستش در مورد لاله درست بوده و اون حرفا رو به اون دختر بیچاره نمی زد که :به نظرت لباسام چطوریه که من با فلانی قرار دارم ! ...

شهریار

از حق نگذریم شعرای قشنگی گفته ، شایدم با دنبال کردن این سریال به شعراش بیشتر علاقمند شدم. به هر حال تصمیم دارم سر فرصت کامل تر شعراشو مطالعه کنم. (البته فارسیاشو)هر چند با اینکه ترکی هیچی سرم نمیشه ، تیراژ اول سریال رو خیلی دوست دارم و برا خودم دانلود کردمش و گاهی وقتی پای کامپیوتر مشغولم ، اونو گوش میدم. به قول خواهرم هرکی ندونه فکر میکنه من چقدر ترکی حالیمه! خوب مگه چیه!حیدر باباشو که میفهمم! ;) (اینم لینک دانلود همون آهنگه !)
والا من فکر میکردم این محمد حسین خان آخر با لاله ازدواج میکنن ولی ظاهرا بعد از فوت پدر و مادرشون با یکی از اقوامشون تو تبریز ازدواج و صاحب سه تا بچه میشن .
وقتی اینجا شرح کاملتری از استاد شهریار رو خوندم بیشتر به خوندن شعراشون علاقمند شدم ...

-----------------------------------

ساعت از 4 صبح هم گذشته و من هنوز خوابم نبرده ! معمولا مواقعی که فکرم مشغوله اینطوری میشم ! بنده خدا استاد شهریار که امشب از اون گفتنم گرفته !!
با این فکر مشغولم (!) این تیکه از دیوان شهریار رو امشب بیشتر می پسندم ! :

در دياري كه در او نيست كسي يار كسي
كاش يارب كه نيفتد به كسي ، كار كسي
هر كس آزار منِ زار پسنديدولي
نپسنديد دلِ زار من آزارِ كسي
آخرش محنت جانكاه به چاه اندازد
هر كه چون ماه برافروخت شبِ تارِ كسي
سودش اين بس كه به هيچش بفروشند چو من
هر كه باقيمت جان بود خريدار كسي
سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نكوشيد پس گرمي بازار كسي
...

----------------------------
پ.ن 1: جالبه دیوان شهریار رو تو سایت تبیان خیلی کامل میشه پیدا کرد ! من بیشتر تو موردای مذهبی از این سایت استفاده میکنم . چرا تو سرچهای گوگل نمیآد پس ؟!
دیوان شهریار به صورت صوتی و اینم اشعار مشهوری از استاد با صدای خودشون.خیلی ممنون از آقا مرتضی بابت دادن این لینکها .

2- مرتبط با این پست : داغ لاله

این مدت !

مدتیه تو دانشگاه کارم یکم تغییر کرده ! فکر کنم یه ماهی هست . بعد از اون سرما و یخبندونی و تعطیلات و با اتفاقی که برا بابای فردیس (!) _ یکی از مسئولین پر کار دانشکدمون- افتاد و البته با اعتماد ایشون(بابای فردیس!) به من و ابلاغ غیر رسمی رئیس سابق دانشکده ، گوشه ای از کارای ایشون به من سپرده شد . برا همین برا مدتی هم از گروه و هم از آزمایشگاه استعفا دادم !(این جواب سؤال سعیده خانم ! :) )
امیدوارم زودترِ زودتر گچ دست بابای فردیس باز شه ، چون بدون ایشون واقعا کار دانشکده لنگه . بنده خدا همینطوری تو مرخصیش بازم مدام دانشگاست ! اینجوری ما هم می ریم به کار و زندگی خودمون می رسیم !! آخه این وسط من بیچاره ظاهراً دارم بده میشم ! البته فکر میکنم ! هم تو آزمایشگاه ، هم تو گروه.
دیگه داره ترس برم می داره ! فکر کنم برا ترم آینده مامان دینا عذرمو بخواد !!! ;) مامان نازلی هم که حتما دیگه رو من حساب نمیکنه ! هر چند تو این مدت برا راست و ریست کردن کد درسای ترم جدید و ... پارتیشون شده بودم و انصافاً زورم به همه می رسید و همه ازم حساب می بردن الاّ گروه خودمون !!!
در هر صورت تو این مدت هم کارم چند برابر شده بود هم برا پر کردن ساعتای خودم تو آز باید منت همه رو می کشیدم !بچه ها هم کفرمو در می آوردن ...
از اینا که بگذریم تجربه خوبی بود . به خودم امیدوارتر شدم !

http://i30.tinypic.com/2cx6fbq.jpg

به خدا نمیخوام بی حس و حالی که تو پستای اخیرم هست رو ادامه بدم ولی واقعیتش اینه که خیلی دلم گرفته :(
نمی دونم چرا اینجا دیر به دیر آپ میشه ! زیاد ربطی به مشغله کاریم نداره چون اگه بخوام از خوابم میزنم تا توتیام خاک نگیره ولی نمی دونم چرا یه جورایی شدم !
تازه فکر کنم برا چندمین بار امسال سرما خوردم ! امیدوارم طول نکشه که حوصله ندارم .
تازه ترشم ! من الان باید تهران می بودم ،پیش خواهرم اینا ! ولی مگه میشه دانشجوها و دانشکده یه هفته دوری منو تحمل کنن ! نذاشتن برم دیگه :( اینطور شد که یکی دیگه به جام رفت . دلم واسه خواهرم یه ذره شده ، حالا حالاها هم نمی بینمش :( ...

--------------------------
پ.ن : چند تا لینک بی ربط ! :
1- زندگی در تهران جاریست (مجموعه عکس - فوریه 2008)
2- موزه عبرت ایران
3- یک دختر ، شش سرباز :(
4- آبشار رنگی در ترکیه
5- سایت رسمی پائولو کوئیلو به زبان فارسی
6- شب و نور شهر
7- ناهار تزئینی !
8- عشق عجیب به عروسک !
بسه دیگه !! :D