:(


دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه ای نیست دراین تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقشهایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنبه زدود
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست دراین خاموشی

فکرشو بکنین !

فکرشو بکنین تو ایران برا زنها از این قوانین بذارن !!!!!


موافقت مجلس شورای عربستان البته با رعایت شرایط خاصی،با رانندگی زنان در عربستان !:
الف: شرائط عمومی
1-زن راننده حداقل 30 سال سن داشته باشد
2-ولی زن(شوهر یا پدرش)با رانندگی او رسما موافقت کنند
3-گرفتن گواهینامه از مرکز آموزش رانندگی مخصوص زنان
4- لباس زن راننده باید بدون هیچگونه زینت باشد
5-اجازه رانندگی زنان فقط شامل نواحی داخل شهر است و در بیرون شهر و حتی روستا ها و حومه شهر اعتبار ندارد مگر اینکه یکی از محارم همراه او باشد
6- زنان تنها از روز شنبه تا چهارشنبه، و از ساعت 7 صبح تا 8 شب اجازه رانندگی دارند. روزهای پنج شنبه و جمعه از ساعت 12 ظهر تا 8 شب
7- زن راننده حتما باید همراه خود تلفن داشته باشد تا در مواقع ضروری استفاده کند
8- تماس با مرکز رانندگی زنان هنگام بروز هرگونه مشکل مزاحمت یا خرابی اتومبیل
9- پرداخت مبلغ مشخصی به مرکز رانندگی زنان جهت هزینه نعمیرات و گواهینامه

ب:دستورالعملهای اجرایی مسولان
ایجاد بخش راهنمایی و رانندگی زنان ویژه رسیدگی به مزاحمتها و تعدی به رانندگان زن و پاسخ به تماسها
ایجاد یک خط تلفن رایگان برای تماسهای مربوط
ایجاد مراکزی در داخل هر شهر برای بخش رانندگی زنان و با نظارت مقامات دینی
تاسیس شرکتهای متخصص برای خدمات مربوط وفرهنگ سازی برای زنان راننده
تمدید سالانه گواهینامه زنان و اخذ مبلغ معین برای هر سال
ماموران راهنمایی و رانندگی مطلقا حق صحبت با رانندگان زن را ندارند و در صورت بروز تخلف باید با مرکز رانندگی زنان تماس بگیرند تا آنها با راننده زن صحبت و احیانا برخورد کنند
برخورد شدید و تعقیب قانونی کسانی که این قوانین را جدی نگیرند.چرا که تمسخر این قوانین شوخی با امنیت نظام وهتک حرمت نوامیس است.
­­­­­­
ج:جرائم متخلفان
الف:عمومی:
1- کسانیکه به هر دلیل با راننده زن صحبت کنند به حبس حداقل یک ماه همراه با جریمه مالی محکوم خواهند شد
2- کسانی که سعی در تحریک زنان راننده و اذیت کردن آنها در هنگام رانندگی از قبیل خارج کردن از جاده و.. نمایند به حبس حداقل 12 ماه همراه با جریمه مالی محکوم خواهند شد.
3- کسی که راه را بر رانندگان زن ببند به حبس به مدت یک روز همراه با جریمه مالی محکوم خواهند شد.
ب:جرائم راننده:
در صورت انجام هرگونه عمل مخالف با آداب وسنن و شرع از سوی رانندگان زن
1- بار اول گواهینامه به مدت 6 ماه توقیف می شود و جریمه بین 500 تا 1000 ریال محکوم می گردد.و همچنین تعهدی مبنی بر عدم تکرار از او اخذ خواهد شد2- اطلاع رسمی به ولی زن از طریق هیات امر به معروف و نهی از منکر

کاربرد الاغ توسط سربازان آمریکایی

http://i32.tinypic.com/k1xahc.jpg

http://i32.tinypic.com/4ha7hi.jpg

منبع!

از تعطیلات

برعکس خیلی وقتهای دیگه تصمیم آپ کردن نداشتم ولی الان خوابم نمیبره!
مثل همیشه تعطیلات داره مثل باد میگذره و منم هر چی فکر میکنم می بینم هیچ کار مفیدی تو این چند روزه انجام ندادم ،هر چند حسابی به این تعطیلات احتیاج داشتم ولی عید امسال تا حالاش که برا من زیاد قشنگ نبوده ؛ فقط خستگیهامو کم کرده همین.
خدا میدونه چقدر دلم برا خواهرم تنگ شده ولی عیدی هم نتونستم برم پیشش و خوب اونم که نمی تونه بیاد مشهد. احتمالا موقعیتش بعد از عید پیش بیاد که اون موقع هم به خاطر کارم نمیتونم برم در نتیجه مامان تنها میرن تهران. فقط می تونم براش دعا کنم و امیدوارم کمتر از دو ماه دیگه زهرا کوچولومون به سلامتی و خوشی به دنیا بیاد و مامانشو خیلی اذیت نکنه! آخه قراره تا چند وقت دیگه خاله هم بشم! درست تو همون روزایی که بهاره با به دنیا اومدنش(پارسال) منو عمه کرد. این بهاره بلا هم که از قبل عید با مامان و باباش رفتن تفریح انگار نه انگار دلمون واسشون تنگ میشه!
تو نبودن خواهر و برادر بزرگترم حسابی دلتنگشون شدم و اصلا بهم خوش نمیگذره. :(
تعطیلات طولانی یه بدی برا من داره و اونم اینه که بهم میسازه (البته فقط جسمی) و اونوقت اطرافیان مثلا مامان اینا! می افتن تو فکر و خیال که این دختر چه آزاری داره خودشو اذیت میکنه و میره سر کار! خوبه باز اخمای من یکم جلوی پیشروی این افکار رو میگیره وگرنه تا حالا چندین بار مامان و بابا ... (می خواستم بگم منو از نون خوردن سر سفره دانشگاه آزاد می نداختن که دیدم دروغ میشه!) این تعطیلات هم موضوع مشابهی از پریروز به خاطر اشتباه خودم شروع شد ! جلو آینه از دهنم پرید که مامان !! چشمام یکم کوچیکتر نشده؟!!!!! ... اینطوری بود که مامان و خواهرم ریختن سرم که نخیر! سرکار یکم سرحال شدی و گودی زیر چشمت تو این چند روزه رفع شده و قبلا لاغر شده بودی و ... و خلاصه امروز با تعهدات من (حالا یا راست راسکی یا مصلحتی!) ... این بحث تمام شد!
___________________________

یه عالم عکس دور خودم ریختم !(منظورم توکامپیوترمه !) و تصمیم داشتم با یکم دستکاری یکی دوتاشو به مناسبت عید امروز بذارم ولی خیلی ذهنم امشب مشغوله و دل و دماغ این کارا رو ندارم. ولی دوست دارم تبریکشو حتما بگم :

تولد حضرت محمد (ص) و امام جعفر صادق (ع) بر شیعیان مبارک

تولد حضرت محمد (ص) و امام جعفر صادق (ع) بر شیعیان مبارک

---------------------
یه توضیح کوچولو هم برا پست قبلی ! و اونم اینکه نمیدونم چرا فلشی که گذاشتم ناقص میآد ولی فلش قشنگیه که با ذوق گذاشتمش تو پست قبلی ولی طاهرا ناقص دیده میشه ! لینکشو خودتون می تونین ببینین از اینجا شاید از سنگین بودنش باشه! ، اگه این یکی فلشو میذاشتم چی میشد!

سال نو مبارک

سال نو مبارک


عیدتون مبارک

خبری تأسف برانگیز ...

سر شبی وقتی یکم از کارامو راست و ریست کردم ، اومدم روبروی بابا نشستم آخه اگه تو اتاقم می بودم بابا سراغمو میگرفت و صدا میزد بیا ببینیمت !... همونجا مشغول قرآن خوندن شدم ، بابا داشت از تلویزیون اخبار رو دنبال میکرد ، یه هو با یه خبر همه میخ کوب شدیم . بی اختیار قرآن رو بستم و ... وای خدای من ...
"اتوبوس حامل دانشجویان موسسه غیرانتفاعی خیام مشهد در مسیر بازگشت از اردوی راهیان نور با تانکر نفت برخورد کردند ... "
داداش محمد مو صدا کردم ... داداشم دانشجوی دانشگاه خیامِ ...
من هیچی نمیگم چون گریم گرفته ... قضیه رو به داداش محمد میگن ، چند دقیقه ای بهت زده به تلویزیون نگاه میکنه ، چشماش پر اشک میشه ازش می پرسم میگه دو تا از دوستاش هم تو این سفر بودن ، میره تو اتاق ، یواش دنبالش میکنم پای تلفن نشسته و محکم سرشو تو دستاش گرفته ...
همه اعصابمون خورده ، مامان سعی میکنه ناراحتی و نگرانی خودشو قایم کنه و همه رو آروم ... بابا اعصابش حسابی به هم ریخته است و وحشتناک نگران ... آروم نمیشه تا با خواهرم که تو همین راهه تماس میگیره ، همین امروز ظهر از طرف دانشگاشون عازم جنوب شدن ... .
خدای من چقدر وحشتناکه ، مایی که فقط خبرو شنیدیم و با کشته شده ها بیگانه ، همین که گفتن دانشگاه خیام ، همین که شنیدیم از مشهدن ، همین که دانشجو اند ، همین که ... دارم دیوونه میشم . خدا واقعا به خونواده هاشون صبر بده ، بد مصیبتیه ...
حالا دارم دنبال اسماشون می گردم آخه محمد نتونست خبری از دوستاش بگیره ، اسامی رو اینجا پیدا می کنم ، یواش یواش یه چیزایی رو ازش میپرسم ، مطمئن میشم دوستای همکلاسیش تو کشته شده ها نیستن. یکم راحت تر صداش میکنم ، اسما رو یه نگاهی می کنه ... آهش بلند میشه ، ای خداااااا ... می فهمم اسم یکی از دوستای دبیرستانشو تو اون لیست پیدا کرده ...

هفت ترانه

امروز یکم زودتر از دانشکده برگشتم ، تا وقتی نهار خوردم و یک سری کارهای جزئی انجام دادم ساعت 4 شد ، بعدش به زور خودمو خوابوندم! بعد از یکم استراحت چهار پنج ساعتی مشغول کارای خونه بودم؛ کمک که نمیشه گفت چون یه جورایی وظیفم بود بالاخره یکمم به مام می رسه ناسلامتی عید نزدیکه!
الان ساعت نزدیک 12 نیمه شبه و من چند دقیقه ای هست پای کامپیوترم ، هدفن به گوشم و مرتب آهنگای مختلف رو رد می کنم !! حالا چه آهنگایی ! آخه چند وقت پیش ویندوز عوض کردم و تمام درایوا رو هم فرمت کردم. خدا بگم چه کارت کنه دختر(همون سمنو!) ! ;) اصلا تقصیر خودمه! خوب به توچه که چرا سمنو هیچکی رو دعوت نکرده! خداییش کامنتم بی منظور بود یکم شوخی ولی یکم جدی دعوت شدم! فکر نکنم به کسی بر بخوره اگه من جوابی برا این دعوت نداشته باشم ولی به خاطر احترامی که برا دوستای وبلاگیم قائلم میام تو این بازی ، احتمالا از بس افتضاست ، سریع میسوزم میرم کنار!
هفت ترانه ،"یه بازی وبلاگی هست که در اون شما باید هفت ترانه منتخبتون رو بنویسید و از هفت نفر دیگه هم دعوت کنید ".
اول اینو بگم که شاید به ظاهرم نیاد ولی مثل اکثر بچه جوونا (بنا به روایتی! ;) ) اهل آهنگ ماهنگ هستیم ! ولی ... ولی تو دو ماه گذشته هم به خاطر محرم و صفر بودنش و اعتقادات خاصی که دارم و هم به خاطر عزادار بودنمون (از دست دادن دو عزیز،پدربزرگ و پسردایی م) بی خیال این چیز میزا بودم و تقریباً اکثر ترانه ها از سرم پریده و اصلا نمیتونم برا انتخاب بهترینش تمرکز کنم! از طرفی نه اهل از حفظ کردن ترانه هام (!) نه خواننده هاشو درست حسابی میشناسم و علاقه ای هم به شناختنشون ندارم ، پس اسماشونو زیاد بلد نیستم مگه اونا که زورکی خودشونو به من شناسوندن!
در هر حال عرض شود که : کلهم در این زمینه ها زیاد سختگیر نیستم، اکثر ترانه های ایرانی که البته به گوشم میرسه(!) رو گه گاه گوش میدم . معمولاً آهنگای شاد رو بیشتر می پسندم ولی متناسب با اوضاع و احوال روحیم نوع ترانه هایی که گوش میدم هم تغییر میکنه. اگه بخوام اینجوری بگم که نمیشه ! باید بشمرم (نه اینکه الان دارم خیلی به ذهنم فشار میآرم تا یه چیزی بیاد توش ! در نتیجه ترتیبش کاملاً تصادفیه !!! ) :

1- هر چند ، مدتی هست زیاد شعرای افتخاری رو گوش نکردم ولی درصد زیادی از شعراشو دوست دارم!

گل من چندين منشين غمگين شام محنت به سر آمد
سر و دست افشان غم دل بنشان غمخوارت از سفر آمد
ز چه بنشستي بگشا دستي آذين صحن و سرا كن
كه پس از غمها به رخ شبها آب و رنگ سحر آمد ...
یا این یکی :
چو ني ناله دارم ز درد جدايي فغان از جدايي فغان از جدایی ...

2- از شعرای آغاسی (البته اون یکی آغاسی ، غیر مجازشون! ;) ) بنا به دلایلی خوشم میآد. وقتی کوچولو بودم بابا گاهی منو بغل می کردن و شعرای آقاسی رو ، شبیه صدای آقاسی!، با خنده های خاصشون برام میخوندن ! ، بیشتر این دو تا رو :
آمنه چشم تو جام شراب منه /آمنه اخم تو رنج و عذاب منه
جونم زدستت آتیش گرفته / مهر تو از دل بیرون نرفته ...
و یا این یکی : آی نفتی نفتی سال ... !

خلاصه دلیلشم اینه که وقتی بابا جوون بوده هیفده هیجده ساله ! شعرای آقاسی رو از حفظ میکرده و چون صداش خیلی شبیه اون بنده خدا بوده یکی دو باری به اصرار دوستاش تو یکی دو تا عروسی چند تا از شعرا رو خونده و از بخت خوشش مامان من و چند تا از دخترا ! ، که اون موقع دوازده سیزده ساله بودن، شاهد این خوندنا بودن و بعدا ... تو جمعهای دوستانه خودشون شخصاً ادای بابای منو در میآورده! ...

3- شاید باورتون نشه اگه بگم گاهی بعضی ترانه های غمناک حسابی روم تأثیر میذاره ، مثل این یکی :
از اول هم من و تو ما نبودیم / من و تو مال یه دنیا نبودیم
از اول هم تو اون سر در گمیها / میگفتیم با همیم اما نبودیم
...
شاید بیشتر از صد دفعه این آهنگ رو گوش دادم ولی هر دفعه مثل همون دفعه اول اشکمو در آورده ... هر دفعه با صدای شیشه ای که میشکنه دلم یه هو میریزه ! ...
این ترانه از احسان خواجه امیری هستش اگه گوش ندادینش می تونین از اینجا دانلود کنین، فقط امیدوارم کیفیتش خیلی بد نشده باشه چون حجمشو نصفه کردم!

4- شعرای معین رو هم دوست دارم ، میگم یادم نیست ولی میتونه یکیش این باشه:
بی تو من خرابم در رنج و عذابم ، ای عشق ای عشق ...

5- این پست سمنو رو که خوندم اینو نوشته بود:
دختر همسایه شبای تابستون ، گاهی می اومد روی بوم ... (اندی !)
با خوندن این یکی ، یکی دیگه از ترانه های دوران جووونتریم یادم اومد که بعلاوه این خیلی باخودم تکرار میکردم !
کفتر کاکل به سر وای وای وای ، این خبر از من ببر وای .... !!!

6- با اینکه از منصور اصلا خوشم نمیآد ، بعضی ترانه هاشو دوست دارم البته باید سعی کنم قیافش جلو چشم نیاد! مثلا :
آرزومِ آرزومِ که درو وا بکنی بیای تو خونه ...

7- از ترانه های غیر ایرانی هم فقط هندیشو گوش میدم! :D چون اکثرا من جمله خودم زیاد از شعراشون سر در نمیاریم پس اسم نمی برم !! ;)

فکر کنم زیادم بد نشد! فقط میدونین الان ساعت چنده ؟! ساعت سه و نیم صبح!!! واقعا دیگه خدا بگم چی کارت کنه دختر با این دعوت کردنت !

منم اینا رو دعوت می کنم : اولیش هم ترانه (احسان) چون مطمئنم ازخجالت همه در می آد و عوض 7 مورد ، n مورد ردیف میکنه ! ، در کوچه های بی قراری (آزاده) ، دستنوشته ها (محمود) و پرهونک (پریسا) ، زشت و زیبا (زری!) ، زیر درخت آرزو (سعیده) ، من و پری ، (می خوام سفیر و پیچک رو هم دعوت کنم ولی شک دارم! ... به هر حال ما بعضی از دوستان رو دعوت کردیم ! )

دو تا مطلب بی ربط !

دو تا مطلب جالب امروز خوندم اولیش که جالبناکتر بود اینه :

"یک شاهد دروغین هولوکاست اعتراف کرد:
در مورد هولوکاست دروغ گفته ام!
یک زن 71 ساله که پیش از این گفته بود در هشت سالگی از دست قتل عام یهودیان توسط هیتلر (هولوکاست) فرار کرده و توسط گرگ ها بزرگ شده بود اعتراف کرد که دروغ گفته است!
میشا دفونسکا زن 71 ساله گفته بود در سال 1941 در بلژیک از هولوکاست جان سالم بدر برده و به جنگل فرار کرده است. وی که در آن تاریخ هشت ساله بوده است ادعا کرده بود 3 هزار کیلومتر پیاده روی کرده و توسط گرگها در جنگل بزرگ شده است!!
وی اعتراف کرد که همه اینها دروغ بوده است! دفونسکا که حکایت زندگی خود را در نشریه Le Soir اعتراف کرده است افزوده است "حتی یهودی هم نیستم!"
به گزارش حریت، کتاب دروغین زندگی این زن با عنوان "میشا: یک خاطره از هولوکاست" به 18 زبان ترجمه شده بود و 27 میلیون دلار برای وی به ارمغان آورده بود. فیلم سینمایی زندگی این زن 6 میلیون نفر را روانه سینما کرده بود! "

به قول آقا مبین : تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!

http://i32.tinypic.com/etiic5.gif

و اما دومیش مطالبی در مورد مؤسس کشور ایران ، کوروش هستش . میخواستم خلاصشو بذارم ولی کاملش کاملتر بود !( لینکی هم که نبود ):
"كوروش بزرگ بنياد گذار كشور ايران ، مردي كه عموم تاريخ نگاران او را «انديشمند ، دادگستر و مهربان » توصيف کرده اند در مارس سال 530 پيش از ميلاد ــ 9 سال پس اعلام امپراتوري ايران درگذشت . وي يازده سال پس از ايجاد دولت واحدي از سه طايفه مهاجر قوم آرين - پارس ، ماد و پارت - شهر بابل ( در جنوب عراق امروز و پايتخت يک امپراتوري به همان نام) را تصرف و در آنجا در اكتبر سال 539 پيش از ميلاد ايجاد امپراتوري مشترك المنافع ايران را اعلام كرده بود.امپراتوري ايران در زمان كوروش كه نام او در غرب با قلب تلفظ حروف يوناني ، سيروس و سايرس ، تلفظ مي شود از هند تا مرمره و از سيحون (سير دريا ) تا درياي سرخ امتداد داشت . كوروش براي اخراج طوايف آرال كه در آسياي ميانه وارد سرزمين هاي امپراتوري پارسها( تاجيكستان امروز و نواحي اطراف) شده بودند به اين منطقه رفته بود كه به سوي او كه سوار بر ارابه بود و سربازانش را در ميدان جنگ هدايت مي كرد زوبيني پرتاب شد و عمر وي پايان يافت. با وجود درگذشت كوروش ، سربازان او جنگ را بردند . آرالي ها تمدني عقب مانده و غير قابل قبول براي ايرانيان داشتند و كوروش مايل به آلوده شدن ايرانيان به اين تمدن از جمله همبستر شدن با زنانشان مقابل چشم ديگران نبود.

http://i28.tinypic.com/20gz1iq.jpg

موسس و پدر كشور ايران كه مادرش ماد و پدرش پارس بود در ميدانهاي جنگ،هميشه در ميان سربازان بود و از آنان جدا نمي شد و جان خود را بر سر همين روش گذارد . او بارها گفته بود كه نبايد سرباز جان بركف نهد و بجنگد و افتخار پيروزي نصيب شاه شود كه دور از ميدان جنگ در چادر خود درميان نيروهاي محافظ و اسبان آماده براي فرار مي آسايد.
جنازه كوروش همچنان كه وصيت كرده بود به پاسارگاد پارس منتقل و مدفون شد و آرامگاه او تا به امروز باقي مانده است و پس از وي پسرش كامبيز دوم ( كامبوزبا ، كمبوجيا - كمبوجيه هم تلفظ شده است ) بر جاي او نشست كه مصر را ضميمه امپراتوري ايران كرد.
كوروش هنگام تعيين محل دفن خود از اين كه براي مدتي بسيار طولاني جسد او قطعه زميني را از ثمر دادن باز مي دارد از مردم ايران ( قبلا ) پوزش خواسته بود.
كوروش جهاني فكر مي كرد و همه ملتها را متساوي الحقوق مي دانست و عقيده به ايجاد يك دولت جهاني داشت تا جنگها و خونريزي ها پايان يابد و يک قانون واحد حاكم بر روابط ملتها باشد . اعلاميه او پس از فتح بابل كه سلطانش به آزار دادن ساير ملل و نيز اتباع خود شهرت داشت، نخستين منشور ملل متحد شناخته شده و نگهداري مي گردد.
كوروش پس از تصرف هرسرزمين كه مي كوشيد با كمترين تلفات انساني صورت گيرد ، رهبري آن ملت را تغيير نمي داد، آداب و قوانين و دين ايرانيان ( آيين زرتشت) را به آنان تحميل نمي كرد . وي شورائي از اين رهبران به رياست خود تشكيل داده بود و امپراتوري او در حقيقت يك جامعه مشترك المنافع بود و شرط عضويت در اين جامعه دادن آزادي به مردم خود ، بر قراري حكومت قانون ، منع بردگي و قطع ظلم و تعدي بود. ارتش كوروش سربازان اسير را به بردگي نمي فروخت و اموال ملت مغلوب را مصادره و غارت نمي كرد . يهوديان در كتاب مقدس خود كوروش را آزاديبخش و او را يك مسيح خوانده اند. كوروش اسيران يهودي دولت بابل را آزاد كرد و به وطن خود بازگردانيد و با پول ايران شهرهايشان را كه به دست سلطان بابل ويران شده بود مرمت و نوسازي كرد. "

حرفمو پس میگیرم ! هر کدوم از این مطالب یک جورایی جالب بود . در مورد کوروش من که نود درصد اینا رو نمی دونستم ! این مطلبو از اون جهت تو این پست آوردم که امروز ، یعنی همون دیروز ! یعنی سیزدهم اسفند !! (الان چند دقیقه ای از یک و نیم بامداد گذشته!) کوروش از دنیا رفت .

همچنان پوشش های اسلامی به روز می شود!

با اینکه خودم رو مسئله حجاب خیلی تکیه دارم و خیلی بهش معتقدم ولی گاهی چیزا می شنوم و می بینم که ... لا اله الا الله !!!
لباس زنان شناگر ایرانی در انتظار فتوای مراجع تقلید !
"... این لباس شاید از لباسی که در خیابان از آن استفاده می‌شود پوشیده‌تر باشد. جنس آن هم طوری است که داخل آب سنگین نمی‌شود و تاثیر منفی در رکوردها نمی‌گذارد... "
با خودم فکر می کنم حالا اگه تعدادی از محجبه ها و مقیّدا ! این مسائل رو زیر سؤال ببرن و حالا احتمالا بخندن !! بقیه چه عکس العملی خواهند داشت ؟!!! (البته از نظر من عکس العملا هم در حدش باید باشه نه سوءاستفاده که اکثرا دنبال همینن!) هر چند ما که هنوز ندیدیم این لباسا چه شکلین ولی حالا !
مثلاً این عکسا رو ببینین :
اولین گزارش تصویری از دو با مانع بانوان
خوب یعنی چی ؟! به نظر من این پوشش یکم (!) مسخره است ، نباشه سنگین تره. البته نظرا فرق میکنه ! اینم نظر منه .
خوب ظاهرا همچنان پوشش های اسلامی به روز می شود !
_____________________
یه توضیح ! : حتما دعوت سمنوی عزیز رو اجابت میکنم ولی یکم بگذره !
مثلا یکم حال ندارم ! نمیدونم یه هو چم شده از نصفه های شب ! حالا که بهتر شدم ولی صبح وقتی برا نماز بیدار شدم و داشتم می رفتم وضو بگیرم اینقدر تلو تلو (همیجوریه !) خوردم و اینقدر نامتعادل را رفتم و این بر و اون بر خورم که مامان برداشت گفت : خوب بذار خواب از سرت بپره بعد برو وضو بگیر ! کلی خودمو ساختم که بتونم یه روز وحشتناک شلوغ کاری رو پشت سر بذارم . اِن بار مامان احوالمو پرسید ، از عصری هم که خونه ام تحت نظر ! ولی منو که نمی تونن از پای کامپیوتر بلند کنن ! :D نشسته که سرم گیج نمیره !
اینم اوضاع احوالات ما ! الانم زودتر باید برم تا خشم مامان ابعاد جدیدتری به خودش نگرفته ! ;)