دَر هَم و بَر هَم!

اول اینکه چند روزی است میهمان داریم ...
عمه و خاله بودن هم در آنِ واحد خیلی سخته! اونم بار اولش!! فکرش رو بکنین در حالیکه سونیا رو تو بغلم گرفتم متوجه نگاههای مشکوک بهاره میشم که بغل اون یکی عمه اش است! بعد از چند لحظه سونیا رو میدم به مامانش و میرم طرف بهاره که چشم از من و سونیا بر نداشته: "حالا تو بیا بغل عمه"! و اینطوریه که بهاره می پره بغل من و بعد در حالیکه به سونیا اشاره میکنه ، ابروهاشو بالا میده چشماشو گرد میکنه و به من نیگا میکنه و میگه "دَدَ دَدَ ..."!
طفلی این چند روزه خودشو کشت که بذاریم به دَدَش دست بزنه و نازش کنه ولی چون حاصل ناز کردناشو تو صورت باباش دیدیم ، نذاشتیم. که البته بهاره از این بابت حسابی شاکیه.

دوم اینکه چند روز کمتر از آن چند روز اولِ که هرچه سعی می کنم وارد قسمت مدیریت بلاگ اسپات بشم ، نمیشه که نمیشه... با دو سه اکانت مختلف و با چند کامپیوتر مختلف تر! از یکی دلیلش را پرسیدم فرمودند اشکال از کامپیوترهایی است که استفاده می کنی ، همه اشان از دم خراب است!!
خوب شد یک نوع کارت اینترنت دیگه امروز خریدم وگرنه باورم میشد!
این یعنی چی ؟! همین یکی رو کم داشتم !! برا باز کردن هر آدرسی که لازم دارم باید یک اکانت خاص داشته باشم ؟

سوم اینکه چند روز پیش خوش خوشَک رفتم اینجا و اینو برا توتیا درست کردم ولی اصلا دوسش ندارم ! هر چند خیلی بهتر از ریدر گوگلِ . ولی که چی؟!

چهارمِش رو پاک کردم چون ذوقم از باز شدن قسمت مدیرت توتیا با اکانت جدید تمام شد! الان یه هویی یادم اومد خسته ام!! فکرشو بکنین یه هفته اونم هر روز در حال گرفتن امتحان عملی باشی ، اونم منی که همه چی رو ریز میکنم و در نتیجه امتحان برا هر دانشجو نیم ساعت تا 45 دقیقه طول میشکه! باید فردا آماده بشم برا هفته جدید.