یک مدت ننوشتم تا آروم بشم ؛که یه وقت نزنم سر توتیای بیچاره یه بلایی بیارم!
الانم خیلی آروم ترم ولی هنوز بی حوصله ام. هفت هشت روزی هست دنبال کارامم ،تو سازمان مرکزی؛که شاید یه جور دیگه درستش کنم ولی خبری که امشب برام اومد همون یه ذره امیدمم از بین برد. که البته این بار زیاد دپرس نشدم! راستش بعد شنیدن خبر نا خودآگاه از دهنم پرید جهنّم!! اصلا حیف من برا این دانشگاه ...
این ماجراها حُسنی داشت و اونم این بود که یکم بیشتر نسبت به بالا بالاییها شناخت پیدا کنم .حالا...
پیش خودم تصمیماتی گرفتم ولی چون واقعا بدون کار نمیتونم یه جا بند بشم(!) (هر چند به قول بابا قرار بشه تو خونه دو برابر حقوقم را دریافت کنم!) ، احتمالا در کنارش ،فعالیتم رو در دانشگاه ادامه خواهم داد حالا یه جور دیگه.
با تمام این احوال الان حسابی به هم ریخته ام ! بزنم این توتیــــا رو حذف کنم ؟!
الانم خیلی آروم ترم ولی هنوز بی حوصله ام. هفت هشت روزی هست دنبال کارامم ،تو سازمان مرکزی؛که شاید یه جور دیگه درستش کنم ولی خبری که امشب برام اومد همون یه ذره امیدمم از بین برد. که البته این بار زیاد دپرس نشدم! راستش بعد شنیدن خبر نا خودآگاه از دهنم پرید جهنّم!! اصلا حیف من برا این دانشگاه ...
این ماجراها حُسنی داشت و اونم این بود که یکم بیشتر نسبت به بالا بالاییها شناخت پیدا کنم .حالا...
پیش خودم تصمیماتی گرفتم ولی چون واقعا بدون کار نمیتونم یه جا بند بشم(!) (هر چند به قول بابا قرار بشه تو خونه دو برابر حقوقم را دریافت کنم!) ، احتمالا در کنارش ،فعالیتم رو در دانشگاه ادامه خواهم داد حالا یه جور دیگه.
با تمام این احوال الان حسابی به هم ریخته ام ! بزنم این توتیــــا رو حذف کنم ؟!
|