...

اصلا فكر نمي كردم طاقت بيارم و اين همه مدت از كامپيوترم تو خونه استفاده نكنم! تو اين چند هفته به غير يه شب كه تا سحر پاي سيستمم بودم ،‌خيلي كم و اونم در حد چند دقيقه سيستممو روشن كردم... وقتي هر روز از صبح تا شب دانشگاهي و همينطوري انرژي كم ميآري ديگه معلومه چند ساعتي كه تو خونه اي رو چه كار ميكني!
حالا يه مشكل بزرگ! :(
تا چند وقت ديگه قبض خط تلفني كه باهاش اينترنت كار ميكنم و البته قبض برق احتمالا منو رسوا خواهد كرد!! يكي به دادم برسه! ;)
اين اولاً .
دوماً درسته جديداً‌ دير به دير آپ مي كنم ولي يه عالم لينك داشتم كه بذارم تو آرشيو لينكام! ولي ؛ ولي يكي به من بگه آخه ديگه چرا اينو بستن!
سوماً همين روزا كه آپ نمي كنيم اين بلاگرولينگ ورپريده درست شده و هر وبلاگي كه آپ ميشه ميره اون بالا و در نتيجه توتيــــــاي بيچاره رفته اون ته مه آ ! منم كه حسّـاس!
و آخر اينكه روز گذشته ام مبارك باشه !! :D ;)
جدي ما كه هيچ وقت ادعايي نداشتيم و نداريم ولي تو اون روز از تبريكايي كه گرفتم خيلي خوشحال شدم .
چند دقيقه اي هست كه كلاس اينترتم با يكي از گرهها تمام شده ؛ دقيقا گروهي كه بيشترشون دانشجوهاي پسر هستن ،‌ برا روز معلم و تبريك اين روز يه جعبه شيريني آورده بودن با آب ميوه ! هر چند با كارشون خوشحالم كردن ولي خداييش عجب اين پسرها سياست دارن! ;)
ولي خودمونيم! كلاسايي كه تا حالا رفتم + حل تمريناي سالهاي قبل كه با گروه رياضي بوده ، يه جورايي بهم نشون داده كه بچه هاشون با معرفت ترن.
كلي گفتم ها! شامل همه نميشه!!