بالاخره بعد از سی و چند روز (!) که تو گروه ریاضی مشغول شدم، ظاهراً قراره جدی جدی کار استخدامم درست شه. البته بعد از این مدت از صبح تا شب بودن تو گروه باز هم ظاهراً قراره شروع به کارم از 8 آبان بخوره! چه میشه کرد...
تو این دانشگاه هر جایی فکر میکردم برم غیر گروه ریاضی. روزای خسته کننده ای رو می گذرونم. یک گروه پر کار بعلاوه کلی کار عقب افتاده + کلی تغییرات که البته به خاطر کارشناس سخت پسند جدید گروه (که من باشم!) و همینطور مدیر گروه جدید گروه که اونم دوست داره همه چیز رو تغییر بده (البته نه به شدت من!)؛ همه اینها رو بذارین کنار! خالی کردن دفتر گروه برا رنگ شدن اتاق (که البته اونم نتیجه همون دیوونگی کارشناسشِ) و در نتیجه آواره شدن من و وسایل گروه تو اتاق اساتید گروه ریاضی و کارهایی که نمیشه تعطیلش کرد... فکرشو بکنین اگه من و خانم دکتر یکم کمتر فکر میکردیم و یه امروزه رو دندون رو جیگر می ذاشتیم فردا تا ظهر وسایلمون رو حداقل تو اتاق می چیدیم. ولی حالا چی؟! نظر دادیم و جلسه گذاشتیم با رئیس رؤسا و ... نتیجه این شد که چون اتاق اساتید بزرگتر و جادارتره! فردا عوض ما اساتید نقل مکان خواهند کرد به اتاق رنگ شده و ما می مونیم و آوارگی برای چند روز دیگه تا اتاق جدیدمون مرتب شه! ....
هر چند کارم بالاخره درست شد(کل دانشکده ازم شیرینی می خوان!!!) ولی نمیدونم چرا خودم خیلی کمتر از اون چیزی که فکر می کردم خوشحالم ! تقریبا هیچ حس خاصی ندارم ...
--------------------------
بی ربط ! :
1- همچنان بلاگر مشکل داره و متأسفانه یکمی فیلتره ظاهراً! همین باعث شده پستهای همیجوریم کم بشه و در نتیجه توتیا حسابی سوت و کور بشه! البته گاهی هم مثل الان که دو دقیقه به دقیقه امتحان می کنم، یه هویی بلاگر باز میشه و ... جل الخالق!!!
2- بلاگرولینگ هم مثل همون بلاگر !! جیمیل هم گاهی خیلی اذیت میکنه!
3- خسته ام. خیلی وقته که سعی می کنم خودمو فراموش کنم ، ولی دیگه برام سخته. از این دنیا و اتفاقایی که هر روز مجبورم منتظرشون باشم متنفرم.
4- این نوشته مال دو شب پیش هست! قبلا نوشته بودم الان بلاگر باز شد پستش کردم! :)
|