از "ماجراهای عاشقانه"

چند روز پیش کتابی رو خوندم با عنوان "ماجراهای عاشقانه" از دکتر محمد رضا سرگلزایی. کتاب خوبی بود خوندنش برا خیلی از دختر و پسرهای جوون میتونه مفید باشه.

یه جا تو کتاب دور این جمله ها خط کشیده بود:

"کسی دریا را خط کشی نمیکند. خودمان را باید خط کشی کنیم!"

در ادامه اش اینو نوشته بود :

"محدوده ارتباط بین آدم ها محدودۀ خط کشی شده ای نیست. کسی نمی داند از کدام نقطه، کنترل از دست می رود. این نقطه برای هر کس متفاوت است. بنابراین هر کس متفاوت است. بنابراین هر کس لازم است خود را خط کشی کند ، یعنی برای خود مرز تعیین کند . عبور از این مرز یعنی از دست دادن کنترل و از دست دادن کنترل ،یعنی فرمان را رها کردن در یک جادۀ پر پیچ و خم. "

----------------------------

امروز کلی خوابیدم! مثل جمعه های گذشته که روزه می گرفتم... نمیدونم خستگیم کم شده یا نه! همیشه خواب زیاد برام خواب آلودگی می آره. چند ساعتی هست بیدار شدم ولی الان یکم بی حالم ...

چقدر خوب، ماه رمضان داره میآد. نمی دونم چرا ولی این همیشه و برا خیلی هاست؛ باید دلیلی داشته باشیم برای نزدیکی به خدا و درست کردن شرایط معنوی ... . برای من که درس عبرتی نمیشه. خیلی وقتها به هم میریزم خیلی وقتها هم پچ پچ کردنام با خدا و نزدیک شدن به اون حسابی آرومم می کنه. اینجوری بیشتر احساسش میکنم مثل این روزا ... .

با این حال هنوز با خودِ خودم خیلی فاصله دارم ...

یک اتفاق خارق العاده!

سمنوی عزیز خواسته یک اتفاق خارق العاده که می شه اسمشو معجزه گذاشت و تو زندگیم اتفاق افتاده رو بنویسم .هر چند مثل همیشه تنبلی کردم ولی حالا دعوتش رو اجابت میکنم!

البته و صد البته کاملاً به این موضوع اعتقاد دارم که لحظه لحظه زندگی ما آدمها معجزه است اگر چشم بصیرت داشته باشیم.

و اما اتفاقی که از چشم خیلیها تو زندگیم معجزه است!:

من دو تا عمه و دو تا عمو دارم(البته عموی بزرگم فوت کردند). راستش زندگی مادر بزرگم خیلی پیچیده و پر اتفاق بوده و به همین علت از بین سه فرزندش فقط پدر من با یک عمه، یک عمو و یک عمو و عمه دیگه ام نسبت خواهری و برادری دارند!

ازدواج اول مادر بزرگ با یکی از خان های پولدار و البته زورگو اون منطقه(؟) بود؛ حاصل این ازدواج دختری بوده که بعد از ازدواج دوم اون خان ، مادر بزرگم به خاطر اون ترجیح میده طلاق نگیره ؛ هر چند جدا از اون مرد زندگی کنه. بعد از مدتی با شنیدن خبر مرگ دخترش ، سرسختی و پافشاری مادربزرگ برای گرفتن دخترش تموم میشه و با بخشیدن مهرش طلاق میگیره. بعد از مدتی با شوهر خواهر(خواهر فوت شده اش)، که همون پدر بزرگ من باشه، ازدواج میکنه تا از دختر و پسر اون هم نگهداری کنه . کمتر از یک سال بعد از تولد پدر من ، شوهرش فوت میکنه و بعد از چند سال مجدداً ازدواج میکنه و کمی بعد از تولد عموی کوچکم دوباره شوهرش رو از دست میده... .

و اما دونستن خلاصه ای از این زندگی لازم بود برا بیان عجیبترین اتفاق زندگیم! و اونم پیدا شدن عمه بزرگم بعد از پنجاه و چندی سال هستش! همون دختری که شوهر اول مادربزرگم برای نیفتادن اون بدست مادرش، با نشون دادن قبری دروغین به همراه شاهدهای دروغین به همه اینطور میگه که مریم چهار پنج ساله تو حوض افتاده و خفه شده.

از اون طرف بعد از مدتی بچه رو به مشهد میبره و سر راه میذاره و اینجوری عمه مریم به یتیم خونه میره و بعد از مدت کوتاهی سرپرستیشو یک زن و شوهر مسیحی قبول میکنند و به تهران میرن. اونها از همون اول اونو مثل یه دختر شیعه بار میآرن و جالبه که همه چیز رو هم بهش یاد میدن! هر چند خودشون چند سال بعد صاحب فرزند میشن ولی همچنان عمه مریم رو در رفاه کامل و مثل دخترشون بزرگ میکنن. چند سال بعد عمه خواستگار سمجی پیدا می کنه که پدر و مادر مسیحی اون با تمام تلاششون نمی تونن اونو از مریم دور نگه دارند و با وجود فرستادن مریم به سفرهای متعدد اون همیشه سر راه عمه سبز میشده و چمیدونم ابراز علاقه میکرده!

خلاصه اونها با هم ازدواج میکنن و تا وقتی پدر و مادرش ایرانند همه چیز خوبه تا اونها برای همیشه از کشور خارج و به آمریکا میرن! عمه تنها میشه با مردی که بعد از تنها شدن عمه اخلاقش برمیگرده و بعد از چند سال که عمه جای خالی خونواده نداشتشو خوب حس میکنه ، کم کم به دنبال چند تا اسم شهر و محل و آدم میافته که خودشم مطمئن نیست اونها رو تو خواب دیده یا واقعا دیده و شنیده! ولی سرانجام بعد از بزرگ شدن بچه هاش و پرس جوی اندکی در مورد صحت اونها مطمئن میشن. در هر حال شوهرش اجازه نمیده از تهران بره ، مخصوصاً به اون شهری که عمه ادعا میکنه اقوامش اونجا هستن و مرتب ادعاهای عمه رو مسخره می کرده تا ...

تا اینکه شوهر عمه ما شبی خوابی میبینه و آدمی (؟) توی خوابش اونو تهدید میکنه که اگر به حرف مریم نکنه(؟!!)... و اینطوریه که بعد از بیدار شدن از خواب، خودش مقدمات سفر عمه و پسر بزرگشو آماده میکنه و به این ترتیب عمه به زادگاهش میره و با دادن نشونی هایی که همه درست از آب در میآد و رفتن به خونه های قدیمی از جمله خونه مادر بزرگم و نشون دادن جاهای خاص اون خونه و ... همه رو به شک میندازه. علاوه بر این همه قدیمی های اونجا مثل برادرهای مادر بزرگم از شباهت اون و خواهرشون به شگفت مبآن ...

خلاصه با پدر من که از همه جا بی خبر بوده تو مشهد تماس میگیرن و ما رو هم که حتی از وجود چنین عمه ای خبری نداشتیم چه برسه به زنده بودنش، شوکه میکنن! مدتی میآن مشهد و خونه ما می مونن و هر چند کاملاً شبیه مادر بزرگم بودند ولی برای اطمینان بیشتر آزمایشهایی رو میدن و در این بین به دنبال همون شاهدهای چند سال پیش میرن و یکی یکی اونهایی که زنده هستن که البته حسابی پیر شدن رو پیدا می کنن و همه به اتفاق اعتراف می کنن که چه بوده و چه کرده اند و البته طلب بخشش هم می کنن!!... .

و اینطوریه که تقریباً 12 سال پیش ما عمه مریم رو و یا نه ! بهتر بگم عمه مریم خونوادشو پیدا کرد!

------------------------------

سعی کردم خیلی خلاصه وار بنویسم تا از این زیادتر نشه!

و اما چون نمی خوام مدل بازی رو بهم بزنم! از پنج تا از دوستان دعوت می کنم اونام بیان بازی! البته اگه دوست دارن پستی بزنن یا کامنت بذارن یا هر کار دوست دارن بکنن!!

خیلی دوست دارم جواب بابای پری رو تو این بازی بخونم و البته داداش محمود (:) )، زری ، مسافر و احسان.

drop.io، سلطان سایت‌های آپلود فایل!

هر چند خودم میدونم خیلی اطلاعات اینترنتیم کمه ولی گاهی که بهم ثابت میشه ها حسابی لجم میگیره! :(
والا با این سرعت اینترنت ما (و البته زبانی انگلیسی که یکم زیاد ضعیفه!)، همینقدر که ایمیلامو چک میکنم و یه نیگاهی به وبلاگ خودم می ندازم و گاهی پستی میزنم و به چند تا وبلاگ سر میزنم و چند تا لینک خاص رو دنبال میکنم؛ کار دیگه ای نمیشه کرد چون همینشم حسابی وقت میبره! حداقل برا من که اینطوره! نمیدونم بعضیها مثل زهرا (اچ.بی!) یا چند نفر دیگه(!) از کجا وقت میارن هم زود زود آپ میکنن هم همه جا سرک میکشن!
یا چمیدونم من دو سه تا کار که یاد میگیرم دیگه سراغ موردای مشابهش تو اینترنت نمی رم ولی وقتی مثلاً مبین رو می خونم حسابی مأیوس میشم! خوب چرا ؟!
قبلنا یکم اعتماد به نفس داشتم ولی الان خیلی احساس بی سوادی میکنم!. :(
چند روز پیش که مجله مبین رو می خوندم، رفتم به حرف این آقاهه کردم و اینجا رو برا خودم درست کردم. یعنی من خیلی بی سواتم که فقط تا حالا می رفتم اینجا یا اینجا یا اینجا یا اینجا... (چند تا جای بی نام و نشون تر!) برا آپلود فایلام؟!! کل مطلب اون آقاهه(!) رو میآرم اینجا شما هم بخونین:
"از یک سرویس خوب آپلود فایل چه انتظاری دارید؟ هر کسی بسته به سلیقه و نیازهای خود و همچنین میزان آشنایی با وب، پاسخ‌هایی برای این سؤال دارد:
- کار با آن آسان باشد. محیط سایت کاربرپسند باشد.
- محدودیت پهنای باند نداشته باشد.
- لینک مستقیم با ویژگی از سرگیری مجدد دانلود resume بدهد.
- سایت ویژگی‌های اجتماعی هم داشته باشد.
- بتوان یک فایل را به صورت عمومی یا خصوصی آپلود کرد.
- بعد از مدت معینی، فایل‌ها از روی سرویس آپلود پاک نشوند.
- بتوان فایل‌های صوتی تصویری آپلود شده را به صورت توکار embed در وبلاگ قرار داد.
- آمار دانلود را مشخص کنند.
تصور نمی‌کنم سایت آپلودی را بتوان یافت که همه این ویژگی‌ها را یکجا داشته باشد، اما در حال حاضر سایت‌هایی هستند که بیشتر این ویژگی‌ها را دارند. ...
اگر بخواهم سایت‌های آپلود فایل را مطابق سلیقه و نظر خودم ردهِ‌بندی کنم، باید بگویم که سایت‌های esnips، box‌ و drop.io به خاطر ویژگی‌های خوبشان به نظر من بهترین سایت‌های آپلود فایل هستند.
در دسته دوم سایت‌هایی مثل divshare، hotshare، 4shared و ده‌ها سایت مشابه قرار می‌گیرند.
اما در دسته سوم، صدها سایت آپلود قرار می‌گیرند که نقاط ضعف زیادی دارند. مثلا برای آپلود فایل در آنها باید حتما ثبت‌نام کرد، تبلیغات زیاد دارند و دانلود از آنها مشکل است.
البته باز بسته به کاری که از سایت انتظار داریم، درجه‌بندی سایت‌های آپلود، متغیر است. مثلا رپیدشیر که برای از نظر راحتی دانلود یک سایت دسته سومی است، برای فیلم‌بازها، بهترین سایت آپلود و دانلود محسوب می‌شود. برای کسی هم که اصلا ویژگی‌های اجتماعی برایش مهم نیست و پهنای باند زیاد نمی‌خواهد، سرویس‌های ایرانی آپلود فایل، قطعا مناسب هستند.در این پست می‌خواهم اندکی در مورد drop.io بنویسم ... :

http://i37.tinypic.com/2qk2s6q.jpg

بعد از وارد شدن به drop.io می‌بینید که این سایت محیط بسیار ساده‌ و در عین حال کاربرپسندی دارد. اما سایت drop.io در عین سادگی، ویژگی‌های جذاب بسیار زیادی دارد.- بعد از ورود به سایت می‌توانید یک بسته آپلود فایل با نام دلخواه 7 کاراکتری ایجاد کنید، فایل‌های مورد نظر خودتان را انتخاب کنید و فایل‌ها را آپلود کنید.

http://i33.tinypic.com/14vpic1.gif

- فایل‌ها یکی یکی آپلود می‌شوند و بعد از اتمام آپلود، شما همه آنها را در یک صفحه می‌بینید. رنگ پشت‌زمینه، لوگو و رنگ فونت این صفحه را شما می توانید به دلخواه تغییر بدهید. (در بالای صفحه روی edit drop کلیک کنید.)
- شما می‌توانید به بازدیدکنندگان از این صفحه، اجازه بدهید که خودشان فایل‌هایی را اضافه کنند، شما می‌توانید برای این صفحه پسورد بگذارید.
- خیلی جالب است که این صفحه آپلود، خروجی فید هم دارد! تصور کنید که قطعات موسیقی یک خواننده را آپلود کرده‌اید و خوانندگان شما که مشترک فید این صفحه هستند، می‌توانند هر وقت شما فایلی اضافه کردید، به سرعت مطلع شوند!
- شما در صفحه آپلود خودتان می‌توانید، نام و آدرس وبلاگتان یا لینک‌های مرتبط با فایل‌های آپلود شده را اضافه کنید.
- همچنین می‌توانید یادداشتی بنویسید و در مورد فایل‌ها و یا هر چیز دیگر توضیح بدهید!
- شما می‌توانید با استفاده از کدی که در همین صفحه آپلود به شما داده می‌شود، ویجتی در وبلاگتان قرار دهید که خوانندگان مستقیما از وبلاگ شما، فایل‌های مشابه را آپلود کنند.
- ظرفیت نهایی هر صفحه آپلود، 100 مگابایت است که بسیار مناسب است.- کسانی که وارد این صفحه آپلود می‌شوند، می‌توانند از طریق توییتر یا ایمیل از به‌روز شدن فایل‌ها مطلع شوند.
- حتی می‌توان به بازدیکنندگان از این صفحه آپلود اجازه داد که از طریق ایمیل، فایلی اضافه کنند. آنها همچنین می‌توانند پیام صوتی هم پای صفحه بگذارند، برای این کار به آنها یک شماره تلفن داده می‌شود!
- جالب اینجاست که فایل‌های آپلود شده را می‌توان با دانلود منیجرها دانلود کرد، ضمن اینکه دانلود ویژگی از سرگیر مجدد یا resume هم دارند!
- بازدیدکنندگان از صفحه آپلود می‌توانند، برای هر فایل کامنت هم بگذارند.
ملاحظه می‌کنید که چنین امکانات پیشرفته‌ای را در هیچ سایت آپلودی تا پیش از این شاهد نبودیم.
اما به تازگی به همه این ویژگی‌های انقلابی، ویژگی دیگری اضافه شده است: drop.io یک افزونه برای مرورگر فایرفاکس ساخته است که کار آپلود را بسیار آسان می‌کند:
بعد از نصب این افزونه، آیکونی در زیر فایرفاکس اضافه می‌شود: http://i33.tinypic.com/evassg.jpg
برای آپلود فایل‌ها شما می‌تواند خیلی ساده فایل‌های مورد نظر را انتخاب کنید و بعد آنها را drag and drop کنید. فایل‌ها یک به یک آپلود می‌شوند و بعد از اتمام آپلود، صفحه آپلود در یک برگه جدید در فایرفاکس، نمایش داده می‌شوند.
هر وقت خواستید می‌توانید یک صفحه جدید آپلود جدید درست کنید و فایل‌های جدید را در صفحه مجزایی آپلود کنید. می توانید به کمک این افزونه، چندین صفحه آپلود درست کنید، هر کدام از آنها را بوک‌مارک کنید و فایل‌ها را متناسب با محتوای آنها در صفحه آپلود مناسب آپلود کنید ... ."
بیشتر از این غر نمی زنم چون پست وحشتناک طولانی ای (!) شد!

عیدتان مبارک

http://i37.tinypic.com/116ry9t.jpg

چه انتظار عجیبی!
تو بین منتظران هم ، عزیز من چه غریبی!
عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت ...
چه بی خیال نشستیم ، نه کوششی نه وفایی ...
فقط نشستیم و گفتیم :
خدا کند که بیایی ...
" اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَج ..."



خاطرت خیلی عزیزه

بعد از مدتها می خوام تو وبلاگم دوباره صداش کنم ...

سلام بر مهدى،
انتظار سبز دوران‌ها
!
آرمان مجسم عدالتخواهان،
چلچراغ روشن شبستان تاریخ،
روشنگر زمین و زمان،
مرد برگزیده اعصار
ذخیره جاویدان الهى
و...نوید بخش صبح، در شب انتظار.


ای خدا چقدر دلم گرفته ...


شاید این جمعه بیاید شاید ...

دلم انگاری گرفته
قد بغض یا کریما
عصر جمعه توی ایوون
میشینم مثل قدیما
تو دلم میگم آقاجون
تو مرادی من مریدم
من به اندازه وسعم
طعم عشقتو چشیدم
کاشکی از قطره اشکت
کمی آبرو بگیرم
یعنی تو چشمه چشمات
با نگات وضو بگیرم
برای لحظه دیدار
از قدیما نقشه داشتم
یه دونه هدیه ناچیز
واسه توکنار گذاشتم
یادمه یکی بهم گفت
هرکی تنهاست توی دنیا
یه دونه نامه خوش خط
بنویسه واسه آقا
کاغذ نامه رو بعدش
توی رودخونه بریزه
بنویسه واسه مولاش
خاطرت خیلی عزیزه
خاطرت خیلی عزیزه

از اینجا این آهنگ رو دانلود کنین. خیلی قشنگ میخونه ... گوش دادنش حالی می ده ... (نامه از احسان خواجه امیری)

آرزوهایی که حرام شدند

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند / به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم
لستر هم با زرنگی آرزو کرد / دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از این سه آرزو
/ سه آرزوی دیگر آرزو کرد
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی / بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
سه آرزوی دیگر خواست / که تعداد آرزوهایش رسید به
۴۶ یا ۵۲ یا...
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
/ برای خواستن یه آرزوی دیگر
تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به... / ۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو
بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن
جست و خیز کردن و آواز خواندن / و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر
بیشتر و بیشتر / در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند
عشق می ورزیدند و محبت میکردند / لستر وسط آرزوهایش نشست
آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا / و نشست به شمردنشان تا ......
پیر شد / و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود
و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند / آرزوهایش را شمردند
حتی یکی از آنها هم گم نشده بود / همشان نو بودند و برق میزدند
بفرمائید چند تا بردارید / به یاد لستر هم باشید
که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها
همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!


شعر از : شل سیلور استاین

چند پست مشترک !

تصمیم گرفتم چند تا پست مشترک برای توتیای بلاگ اسپاتی و توتیای پرشین بلاگی(!) بذارم . راستش یکم نگرانم ، نگران از این بابت که اگه وبلاگ قدیمیم همینطوری بدون استفاده (از طرف خودم!) بمونه ازم بگیرنش! آخه تا اونجا که یادمه قبلنا ویلاگهایی که مدتی متروکه می موند رو به حراج می ذاشتن!!

در هر صورت وبلاگ اصلی من همون توتیــــای بلاگ اسپاتی هست مگه اینکه این پرشین بلاگ تو این چند پستی که میخوام اینجا بذارم حسابی خودشیرینی کنه ! ;)

برا اینکه خواننده های اصلی وبلاگم دو دفعه یه مطلب رو نخونن(!) و از طرفی این پستها به موقع تو وبلاگ اصلیمم بره قبل از پست کردن مطلب تو توتیای قدیمی مطالب رو تو اصلیه میذارم ولی فقط سیو میکنم تا هر وقت دوباره برگشتم همه اونها رو با هم و با تاریخهای اصلیش بذارم.

فعلاً یه قالب موقت برا این توتیا می ذارم تا اگه شد سر موقع درستش کنم چون قبلیه هم قدیمی بود و هم باعث بد باز شدن وبلاگ میشد. لینکهای وبلاگ رو هم حذف خواهم کرد و به همه وبلاگها از همون وبلاگ اصلیم سر می زنم و از دوستانی که متوجه این تغییر میشن می خوام که لینک توتیا رو عوض نکنن چون توتیای اصلی همونه که اونها افتخار دادن و لینکش کردن.

در ضمن هر وقت همه مطالب جدید رو تو وبلاگ جدید پست کردم حتما کامنتهای احتمالی دوستان رو خودم اونجا کپی پیست خواهم کرد. ولی تا اون موقع خواهش میکنم دوستایی که متوجه این تغییر میشن اگه خواستن همینجا کامنت بذارن.

امیدوارم این کارم همینطور باعث بشه یکم از این تنبلی در بیام و بیشتر و بهتر آپ کنم!

از المپیک 2008

زیاد اهل دیدن مسابقات ورزشی نیستم ولی گاهی بازیهای اینجور جهانی مثل المپیک رو دنبال می کنم! اون هم نه همشو بیشتر مسابقه هایی که یک طرفش ایرانیان. گاهی هم افتخار میدم و مهمترینها رو هم نگاه میکنم البته گاهی. مراسم افتتاحیه و اختتامیه رو هم نیگا میکنم البته از همین کانالای خودمون!! هر چند همه اش سانسور شود! البته دیروز کم کم داشتم تعجب میکردم که چطور اینها دارن واقعا مستقیم و بدون چشم بر هم زدنی مراسم را دنبال می کنن و از طرفی چطور این چینیها مراسمشان مورد دار نیست!! هر چند برای من کم کم دیدن مراسمشان داشت کسل کننده میشد ولی یه هویی صحنه های مورد دارشون رو شد (!) و ازاونجا که یه هویی بود تلویزیون ایران هم خیلی تابلو تصاویر رو قطع کرد!!

مبین مثل همیشه یک سری لینک کامل برا المپیک تو شماره امروزش آورده بود:

این سايت رسمي مسابقات en.beijing2008.cn هستش.
برنامه کامل بازيها را ميتونيد در
اين آدرس ببينين.
اگر می خواین در مورد تاريخچه المپيک بدانيد به
اينجا برين.
آخرين وضعيت ايران در المپيک چين در
اين آدرس در دسترس هست.
تصاوير بازيهاي المپيک رو در
اين صفحه می تونین ببینین.
فيلم مراسم افتتاحيه را هم مي تونین از طريق
اين لينک تماشا کنين.
اینم
سیر تکاملی مشعل المپیک از ۱۹۳۶ تا کنون
و این هم
بناهای المپیک پکن ۲۰۰۸
گزارش تصويري از مراسم افتتاحيه المپيک 2008 چين
قسمت
: اول | دوم | سوم | چهارم

چرا تيم اعزامي ايران این مدلی لباس پوشیدن؟! شایدم من بد سلیقه ام.


http://i33.tinypic.com/2q8yidd.jpg