اين ترم براي من خيلي متفاوت با ترمهاي گذشته شروع شد با کلی اتفاقهاي غير قابل پيش بيني ! فعلا ديگه گروه نمي رم و حل تمرينام رو تا شد ،كم كردم . قرار بود ديگه آزمايشگاه هم نرم كه به خواست خودم 18 ساعت برداشتم كه البته بعد مدتي رسوندمش به 12 ساعت!
با اينكه ظاهراً يه جاي ديگه تو دانشگاه مشغولم و كم كم دارن به عنوان مسئول يه قسمت (البته فقط اسمي!)اختياراتي رو بهم ميدن ولي حس بدي كه از همون اول نسبت به اين تغييرات داشتم تقريباً هر روز بيشتر ميشه! ...
احساس مي كنم اين تغييرات روي روابط دوستانه من و بعضي دوستاي صميميم (همكاراي دانشگاه) تأثيرایی گذاشته(؟)... نمي دونم چرا !! يعني فكر مي كنم بدونم چرا! ولي خوب چرا ؟!! ... رو اين روابط خيلي حساسم ،میشه گفت باباي فرديس تا حد زيادي بهم كمك كرد تا بتونم با اين حساسيتم كنار بيام ولي اين اوضاع رو اصلا دوست ندارم.
در هر حال آخر اين تغييرات نبايد چيز بدي باشه كه البته در اينصورت مدت زيادي طول خواهد كشيد تا به سرانجام برسه ولي اگر هم به احتمال كم برگردم سرخونه اول ، سرجمع با اون فرصتهاي قبلي كه تو اين چند ساله از دست رفته (بالا بالاها نخواستن!) حداقل مطمئن ميشم كه اونقدر توانايي داشتم كه خود مسئولاي دانشكده چند بار تصميم گرفتن جذبم كنند! حالا اون آخر آخرش نشده ، خوب نشده دیگه!!
پس هر چي مُخواد بشه بشه! ديگه به ما چه !!!
فعلا كه به قول يكي از همكارا همه جا رو زير و رو كردم (جابجايي اتاقا!) ظاهرا قراره اين جايي كه الان هستم و اصلا دوستش ندارم هم بزودي خراب شه و يه ساختمون چند طبقه جديد ساخته شه !! برا همين دارن يه جاي ديگه رو بازم موقت ، برا دفتر دستَكمون آماده ميكنن.
بي خيال اين احتمالات !! فعلاً كه عملي درس اينترنت يه گروه رو بهم دادن كه بايد كلاساشونو به عنوان استاد بخش عمليش (كه مي تونه در مواقعی كارشناس هم باشه) تو شيش هفت گروه و تو اين ترم كوتاه ،بكوب تا آخر ترم تشكيل بدم ....
با اينكه ظاهراً يه جاي ديگه تو دانشگاه مشغولم و كم كم دارن به عنوان مسئول يه قسمت (البته فقط اسمي!)اختياراتي رو بهم ميدن ولي حس بدي كه از همون اول نسبت به اين تغييرات داشتم تقريباً هر روز بيشتر ميشه! ...
احساس مي كنم اين تغييرات روي روابط دوستانه من و بعضي دوستاي صميميم (همكاراي دانشگاه) تأثيرایی گذاشته(؟)... نمي دونم چرا !! يعني فكر مي كنم بدونم چرا! ولي خوب چرا ؟!! ... رو اين روابط خيلي حساسم ،میشه گفت باباي فرديس تا حد زيادي بهم كمك كرد تا بتونم با اين حساسيتم كنار بيام ولي اين اوضاع رو اصلا دوست ندارم.
در هر حال آخر اين تغييرات نبايد چيز بدي باشه كه البته در اينصورت مدت زيادي طول خواهد كشيد تا به سرانجام برسه ولي اگر هم به احتمال كم برگردم سرخونه اول ، سرجمع با اون فرصتهاي قبلي كه تو اين چند ساله از دست رفته (بالا بالاها نخواستن!) حداقل مطمئن ميشم كه اونقدر توانايي داشتم كه خود مسئولاي دانشكده چند بار تصميم گرفتن جذبم كنند! حالا اون آخر آخرش نشده ، خوب نشده دیگه!!
پس هر چي مُخواد بشه بشه! ديگه به ما چه !!!
فعلا كه به قول يكي از همكارا همه جا رو زير و رو كردم (جابجايي اتاقا!) ظاهرا قراره اين جايي كه الان هستم و اصلا دوستش ندارم هم بزودي خراب شه و يه ساختمون چند طبقه جديد ساخته شه !! برا همين دارن يه جاي ديگه رو بازم موقت ، برا دفتر دستَكمون آماده ميكنن.
بي خيال اين احتمالات !! فعلاً كه عملي درس اينترنت يه گروه رو بهم دادن كه بايد كلاساشونو به عنوان استاد بخش عمليش (كه مي تونه در مواقعی كارشناس هم باشه) تو شيش هفت گروه و تو اين ترم كوتاه ،بكوب تا آخر ترم تشكيل بدم ....
در ضمن! خدمت تك و توك دانشجوهاي ترم آخري آمار ِخواننده وبلاگومونم عرض شود كه تازه ديشب از يكي از بچه ها، بعضي حرفاي پشت پرده(همون غيبت!) تعدادي از بچه ها رو شنيدم! حالا چي بود بماند!!! ولي اگه زودتر مي فهميدم ايقد سختگيرم ها(عجيباً غريبا!!!!!) حتما حل تمرين اين دو كد رو واگذا رميكردم. حالا مي فهمم چرا بعضيها تو كامنتدونيمون ، مدام نسخه استراحت شش ماهه برام مي پيچن! ;)
|